عشق مافیایی

ات : آیی
کوک : بیب نظرت راجبه یه سکس کوتاه چیه ؟


ات: قربان چی میگی
کوک : ات رو بلند کرد و برد سمت اتاق
ات : ولم کن لطفا
کوک : شششش یواش بیب

کوک : ات رو گذاشت روی تخت و روش خیمه زد خب مجبوری یه کم درد بکشی

و.....................



روز بعد


ات با تمام عصبانیت به اتاق کوک رفت

ات : هی عوضی (فیک دوستان )
کوک : چی با منی ؟
ات : ارع همین تویی که دیشب دحترونگیم رو ازم گرفتی (داد )

کوک : بیب مال خودم کردمت مشکلیه
ات : تو منو از بچگی بزرگ کردی
کوک : چه ربطی داره بیب
ات : سن مهم نیست برات ؟
کوک : نه بیبی من فقط میخوامت
ات : قانون مافیا چی ؟
کوک : ات دیگه زیادی داری ....
ات : زیادی چی ها (داد فراوان )
کوک : یه سیلی محکمی زد تو گوشش
ات : چرا میزنی
کوک : از کی تا حالا یه هرزه رو سرم داد میزنه ها (داد ) از خونم گمشو برو و دیگه بر نگرد (داد )
ات : باش ولی به یه شرط
کوک : چیه ؟
ات: اینکه دیگه هیچ وقت دنبالم نیایی
کوک : برو فقط نبینمت
ات : باش من میرم (رفت )

شب


کوک ویو

یعنی این دختر کجا رفته وایی خدا چرا زدمش من بدون بوی تنش یا بوسیدنش یا بوییدنش خوایم نمیبره من خیلی دوسش دارم اونم دوسم داره ولی انکار می‌کنه

کوک : نگهبان
نگهبان: بله قربان
کوک : ات رو برام پیدا کن



ببخشید اگه چرت شد نظرات رو کامنت کنید و دوستون دارم خداحافظ